امروز :پنج شنبه ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳

چشمان ِ تو گل ِ آفتابگردانند

به هر کجا که نگاه کنی ،

خدا آنجاست …

 

 

 

از : حسین پناهی

ادامه مطلب
+

ساعت پنج ُ دو دقیقه ی بامداد است !

از سر ُ صدای گربه ها در آن سوی پنجره

احساس ِ آرامش می کنم !

نفس ِ سرد ِ مرگ را بر گردنم احساس می کنم !

گاه به سرم می زند که خانه را به آتش بکشانم ،

تا او را بسوزانم …

ولی خودکشی

بدترین ُ تابلوترین جلوه ی خودخواهی ُ غرور است !

از : حسین پناهی

ادامه مطلب
+

هم چنان حالم خوب نیست !

احساس می کنم شکست خورده ام ،

در زمان ُ در عرض !

از که ؟ صحبت ِ کَس نیست …

نمی دانم … احساس می کنم ،

کلمه ی ابد گنجشک ِ وجودم را مسحور ِ چشمان ِ خود کرده است !

 

 

 

از : حسین پناهی

ادامه مطلب
+

 

سلام ای زندگی

ای ملال ِ بی پایان ….

 

 

از : حسین پناهی

 

 

ادامه مطلب
+

 

به صد مرگ سخت

به صد مرگ ِ سخت تر

در زندگی لحظاتی هست

که به صد مرگ ِ سخت تر می ارزند !

خاطره یی شاید …

رویایی …

اتفاقی …

 

از : حسین پناهی

 

 

ادامه مطلب
+

 

قرینه است ،

این درخت ُ آن درخت ،

بر آبی بی انتهای بالاتر !

تنها جای تو خالی ست ،

سبزه قبای خواب ُ خیال ِ من !

و دوباره خش خش ِ گربه ی یاد ِ تو

که به حیاط ِ دلم برگشته است !

می نشینم

و در جمعیت نیمه روشن ِ آن سوی پنجره

در ایستگاه دنبال کسی شبیه ِ تو می گردم . . .

و خوب می دانم که کسی کـَـس نمی شود

زیرا هیچ انسانی قادر به ادامه انسانی دیگر نیست !

پس بازی ها فقط یک بازی اند ُ همین !

با این وجود کسی شبیه تو را پیدا می کنم

و از او دور می شوم . . .

و هر چه دورتر می شوم ،

شباهتش به تو بیشتر و بیشتر می شود . . .

و باز سکوت !

 

 

از : حسین پناهی

ادامه مطلب
+

 

من : بقچه ی مسافرت می بندی ؟

نازی : اَر خدا بخواد می خوام برم جنوب !

من : با تب ِ تُو مو وُ خون ریزی ؟

کی می خوای برگردی ؟

نازی : سه میلیون سال دیگه !

من : سه میلیون سال دیگه !!!

چه طوری پیدات کنم ؟

نازی : با قطار بیا جنوبُ

آن جا پیاده شو !

هر کجا بابونه دیدی ، بو کن !

من اون جام !

 

 

 

از : حسین پناهی

 

 

ادامه مطلب
+

 

با تو
بی تو
همسفر سایه خویشم

وبه سوی بی سوی تو می آیم

معلومی چون ریگ
مجهولی چون راز
معلوم دلی و

مجهول چشم ….
من رنگ پیراهن دخترم را به گلهای یاد تو سپرده ام
و کفشهای زنم را در راه تو از یاد برده ام
ای همه من!
کاکل زرتشت!
سایه بان مسیح !

به سردترین ها
مرا به سردترین ها برسان …..

 

 

از : حسین پناهی

 

 

ادامه مطلب
+

 

در اَشکال ، خط مستقیم از هر شکلی به حقیقت نزدیک تر است ،

چون بی انتهاست !

به آخرش مطمئنن نخواهم رسید ….

مطمئنن !

پس چرا می روم ؟

چرا ؟

چون رسالتم در رفتن است.

چه در سطح

چه در ارتفاع .

در سطح با دل و در ارتفاع با ذهن .

به دنبال چه ؟

درختان می گویند بهار

پرندگان می گویند ، لانه

سنگ ها می گویند صبر

و خاک ها می گویند مصاحب

و انسان ها می گویند «خوشبختی»

امّا همه ی ما در یک چیز شبیهیم ،

در طلب نور !

ما نه درختیم

و نه خاک .

پس خوشبختی را با علم به همه ی ضعف هامان در تشخیص ،

باید در حریم خودمان جستجو کنیم ،

خوشبختی ای که کلمه نیست !

زیرا طَلَبش ، قبل از کشف کلمه ،

همراه انسان متولّد شده است …..

 

 

از : حسین پناهی

 

ادامه مطلب
+

 

سلام ! ای ماه کج تاب !
تابان،
بر ویرانه های سفید و سیاه زندگی ام !

گل نرگس !
آیا هرگز
کوکویی شام یازده سر عائله خواهد شد؟
چه فکر شترانه ی ابلهانه ای !
من هیچ ندارم، آقا !
هیچ…
جز چند دانه سیگار،
همین صفحه و
این قلم دشتی افکار ابلهان…

تکیه بده !
به شانه هایم تکیه بده و گریه کن !
من نیز این چنین خواهم کرد…

 

 

 

از : حسین پناهی

 

 

ادامه مطلب
+

 

معلوم دلی و

 

مجهول ِ چشم …

 

ای همه ی من !

 

 

از : حسین پناهی

 

ادامه مطلب
+

 

فرقی نمی کنه !

گاهی وقتا ، هیچی با هیچی فرقی نمی کنه !

شب باشه ، یا روز !

زمستون باشه ، یا تابستون !

چای بخوری ، یا یه کوفت دیگه !

ضبط مسخره ات اینوره تلویزیون مسخره ات باشه ،

یا اون ورش !

یساری بخونه یا گروه پینگ فولاید !

پرده پنجره کشیده باشه یا نباشه !

سیگار بکشی ، یا نکشی !

دوستانت پیشت باشن ، یا نباشن !

خوش بوکننده ی هوا سرت رو به درد آورده باشه ، یا نیاورده باشه !

جواب سلام صاحب خونه رو با لبخند بدی ، یا بی لبخند !

اجلاسیه سازمان ملل

راه حلی برای آتش بس در افغانستان پیدا کرده باشه ،

یا نه !

افغانستان بدبخت باشه ، یا خوش بخت !

زنای افغانی زن باشن ، یا کابوس !

سیگارت زَر باشه ، یا مالبرو !

تو رسانه ها و مطبوعات دیگران رو بکوبی ، یا نکوبی !

هر چه زور بزنی یادت بیاد ، یا یادت نیاد !

تیغ رو صورتت باشه ، یا صورتت زیر تیغ . . .

آره !

فرقی نمی کنه !

گاهی وقتا ، هیچی با هیچی فرقی نمی کنه !

خواب باشی ، یا خواب نباشی !

شاعر باشی ، یا کـِـش !

هُنرمند باشی ، یا مُنرهند !

پولت از پارو بالا بره ، یا پاروت از پول !

عاشق باشی یا کیف قاپ !

آواز بخونی ، یا گریه کنی !

عمود ایستاده باشی ، یا افقی ُ وارفته !

تلفن یه زنگ بزنه ، یا پنج زنگ !

گوشی رو برداری ، یا برنداری !

شامت نون ُ پیازچه باشه ، یا پیازچه ُ نون !

اصلن زنده باشی ، یا مـُرده !

آره ! فرقی نمی کنه !

گاهی وقتا ، هیچی با هیچی فرقی نمی کنه !

همین حالا ! چند ساعت دیگه !

امروز ! فردا !

عوارض اتوبان !

زمستونای بی برف !

برفای بی کلاغ !

کلاغای بی چنار !

شاعرای بی شعر !

سکته ی دوم !

اضطراب !

وقتی که تو تلویزیون بعضی پروژه ها ،

مثل تخته آوازی یه کشتی شکسته تو بغل یه غریق می افته !

لیست اسامی مـُرده هایی که میشناختم و نمی شناختم !

حالا یا هرگز !

لیست قشون آغا محمد خان قاجار وقتی به تبریز حمله کرد !

لیست ِ وحشت های استالین !

لیست ِ خواب های سربازای عیال وار !

آره ! فرقی نمی کنه !

گاهی وقتا ، هیچی با هیچی فرقی نمی کنه !

…. خُب داره دیرم می شه !

باید برم !

در که بسته شد ،

دیگه فرقی نداره

فاصله ات با من صد متره ، یا صد قرن !

وقتی نمی بینمت ،

چشمام باشن ، یا نباشن !

وقتی نیستی دیگه ،

برام هیچی با هیچی فرقی نمی کنه !

شعرم شعر باشه یا مـِـعر !

آره !

اینجوریه که اون جوری می شه !

نی نی !

مگه نه ؟!

 

 

از : حسین پناهی

 

ادامه مطلب
+

خبرنامه سایت

تبليغات

لیست شاعران

منو اصلی