امروز :جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳

۸۷۶

 

می شود به تو فکر نکرد ،

وپشت تنها میز تک نفره ی کافه نشست ،

نقش قلب های تیر خورده ی تن آن را ،

و باران دو نفره ی بیرون را ،

پشت صفحه ی حوادث روزنامه ی دیروز

پنهان کرد …

قهوه لطفاً ،

مثل این اواخر ، بی شکر .

مــــــــردی ، عشـــق اش را ؛

می شود ،

از صندلی های به هم چسبیده ی میز بغلی ،

آتش به امانت گرفت . آتش زد ؛

می شود عمیقتــر دود گرفت ؛ و خود را ؛

دل خوش کرد ،

که سرفه ،

یـاد تو را از من ،

عُـق زد ، بیرون کشیـد .

حلق آویــز کرد .

روزنامه را می بندم ،

بــاران ادامه دارد ،

و شب که به نیمه برسد ،

من و فنجـان قهـوه ی روی میـز ،

بــــا هم ،

ســرد شده ایم … .

 

 

از : KAWA

 

 

FacebookTwitterLinkedIn
دیدگاه ها
تعداد دیدگاه ها : بدون دیدگاه






خبرنامه سایت

تبليغات

لیست شاعران

منو اصلی