امروز :پنج شنبه ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳

۶۱۵

 

دیشب دوباره دیدمت اما خیال بود

تو در کنار من بنشینی محال بود

 

هر چه نگاه عاشق من بی نصیب بود

چشمان مهربان تو پاک و زلال بود

 

پاییز بود و آوچه ای و تک مسافری

با تو چه قدر آوچه ما بی مثال بود

 

نشنید لحن عاشق من را نگاه تو

پرواز چشم های تو محتاج بال بود

 

سیب درخت بی ثمر آرزوی من

یک عمر مانده بود ولی آال آال بود

 

گفتم آمی بمان به خدا دوست دارمت

گفتی مجال نیست و لیکن مجال بود

 

یک عمر هر چه سهم تو از من نگاه بود

سهم من از عبور تو رنج و ملال بود

 

چیزی شبیه جام بلور دلی غریب

حالا شکست وای صدای وصال بود

 

شب رفت و ماه گم شد و خوابم حرام شد

اما نه با خیال تو بودم حلال بود

 

از : مریم حیدرزاده

FacebookTwitterLinkedIn
دیدگاه ها
تعداد دیدگاه ها : بدون دیدگاه






خبرنامه سایت

تبليغات

لیست شاعران

منو اصلی