ز بستر نیمه شب بر خیز و اشکی ریز بر دامن
که با اشک شبت خاموش گردد شعله ی نارم
به جز نومیدی از عفوم ، ببخشم هر گناهی را
امید آور ، امید آور که من از یاس بیزارم
عذاب و عفو باشد هر دو تحت اختیار من
توان سوزانمت اما به بخشیدن سزاوارم
تو دائم غافل و من آنی از تو نیستم غافل
تو خواب و من ز لطف و مرحمت پیوسته بیدارم
به بازار محبت اشک باشد بهترین کالا
که هر یک قطره را به یک بحر رحمت خریدارم
از : ناشناس