امروز :جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳

۳۴۲

 

چیزی مگو که گنج نهانی خریده ام

جان داده ام ولیک جهانی خریده ام

 

رویم چو زرگر است ازو این سخن شنو

دادم قراضه ی زر و کانی خریده ام

 

از چشم ِ تُرک دوست چه تیری که خورده ام

وز طاق ابروش چه کمانی خریده ام

 

با خلق بسته بسته بگویم من این حدیث

با کس نگویم این ز فلانی خریده ام

 

هر چند بی زبان شده بودم چو ماهیی

دیدم شکر لبی و زبانی خریده ام

 

ناگاه چون درخت برُستم میان باغ

زان باغ بی نشانه نشانی خریده ام

 

گفتم میان باغ ، خود آن را میانه نیست

لیک از میان ِ نیست میانی خریده ام

 

کردم قـِـران به مفخر تبریز شمس دین

بیرون ز هر دو قرن قرانی خریده ام

 

از : مولانا

FacebookTwitterLinkedIn
دیدگاه ها
تعداد دیدگاه ها : بدون دیدگاه






خبرنامه سایت

تبليغات

لیست شاعران

منو اصلی