امروز :چهارشنبه ۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
شعر

۰۵۸

 

می دانی چیست ؟

به نظر می رسد زندگی مشکل نیست ،

بلکه مشکلات زندگی اند !

می بینی ؟

می بینی به چه روزی افتاده ام ؟

حق با تو بود !

می بایست می خوابیدم !

اما به سگ ها سوگند ،

که خواب کلکِ شیطان است ،

تا از شصت سال عمر ،

سی سالش را به نفع ِ مرگ ذخیره کند !

می شود به جای خواب به ریلها

و کفش ها

و چشم ها فکر کرد

و از نو نتیجه گرفت که با وفاترین جفت های عالم ،

کفش های آدمی اند !

می شود به زنبور هایی فکر کرد

که دنیای به آن بزرگی را گذاشته اند

و آمده اند زیر سقفِ خانه ی ما خانه ساخته اند !

می شود به تشبیهات خندید !

به زمین و مروارید !

به خورشید و آتشفشان !

به ستاره ها و فرزانه های عشق !

به هوای خاکستری و گیسوهای عروس ِ پیر !

به رعد و برق ِ آسمان و خشم ِ خداهای آهنی !

تصور کن !

هنوز هم زمین گرد است و منجمین پیر ِ کنجکاو ،

از پشت تلسکوپ های مسخره شان

ــ که به مرور به خرطوم فیل های تشنه شبیه می شوند ــ

به دنبال ِ ستاره ی ناشناخته ی تازه تری می گردند !

به من بگو ! فرزانه ی من !

خواب بهتر است یا بیداری ؟

 

 

از : حسین پناهی

 

FacebookTwitterLinkedIn
دیدگاه ها
تعداد دیدگاه ها : بدون دیدگاه






خبرنامه سایت

تبليغات

لیست شاعران

منو اصلی