امروز :چهارشنبه ۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
شعر

۸۵۶

 

بغضی که سال هاست مرا پیرکرده است
درچشم هام  مانده و تأخیر کرده است

شاید مسافری ست که من سال های سال
در انتظار مانده و او دیر کرده است

شاید خود تویی که گلوی دلم هنوز
در آن نگاه آنی تو گیر کرده است

زیبایی  تو را و پریشانی مرا
آیینه سال هاست که تکثیر کرده است

آه ای غزال من به هوای شکار تو
جنگل کمین نشسته و تزویرکرده است

تقصیرمن که نیست که چشم من اشک را
روزی هزار بار سرازیر کرده است

من خواب دیده ام که دلت رابه پای خود
جادوگری گرفته و زنجیر کرده است

روزی صدای سرد تو حال مرا گرفت
خواب مرا صدای تو تعبیر کرده است

از : یوسف خوش نظر

 

 

FacebookTwitterLinkedIn
دیدگاه ها
تعداد دیدگاه ها : بدون دیدگاه






خبرنامه سایت

تبليغات

لیست شاعران

منو اصلی