بغضی که سال هاست مرا پیرکرده است
درچشم هام مانده و تأخیر کرده است
شاید مسافری ست که من سال های سال
در انتظار مانده و او دیر کرده است
شاید خود تویی که گلوی دلم هنوز
در آن نگاه آنی تو گیر کرده است
زیبایی تو را و پریشانی مرا
آیینه سال هاست که تکثیر کرده است
آه ای غزال من به هوای شکار تو
جنگل کمین نشسته و تزویرکرده است
تقصیرمن که نیست که چشم من اشک را
روزی هزار بار سرازیر کرده است
من خواب دیده ام که دلت رابه پای خود
جادوگری گرفته و زنجیر کرده است
روزی صدای سرد تو حال مرا گرفت
خواب مرا صدای تو تعبیر کرده است
از : یوسف خوش نظر