هر سه مقابل پنجره نشستند خیره بر دریا
یکی از دریا گفت. دیگری گوش کرد.
سومی نه گفت و نه گوش کرد.
او در میانه دریا بود غوطه در آب
از پشت پنجره حرکات او آرام، واضح در آبی رنگ پریدهی آب
درون کشتی غرق شدهای چرخید.
زنگ نجاتغریق را به صدا در آورد.
حبابهای ریزی با صدای نرم بر روی دریا شکستند
ناگهان یکی پرسید: «غرق شد؟»
دیگری گفت: «غرق شد.»
سومی از عمق دریا نگاهشان کرد.
گویی به دو نفر که غرق شدهاند مینگرد.
از : یانیس ریتسوس
ترجمه از : احمد پوری