امروز :پنج شنبه ۹ فروردین ۱۴۰۳
شعر

۸۷۰

 

نام یکی از میادین وطنم آزادی ست

که از لابلای میله ها   بال کُنی باز می شود

برادر ی مسلح

سرود ای ایران را       روی راه پی مایان

گلوله باران می کند

 

پیش از لخته بستن خون

برادر به خانه می رود

و از سبزی فروش ِ محل      کمی سبزی می خرد

و تَره برای خود خُرد می کند

 

مردم از خیابان انقلاب

رو به غروب نمناک ِ تابستان

پا ها ی خسته    روی زمین می کشند

 

من در این گوشه ی غربت

به آن خون لخته بسته فکر می کنم

به آن برادر

که فردا    زندگی اش را از سر می گیرد

و برای جمعیت    که با سکوت

چیزی زمزمه می کنم :

تقدیمی  به آن نو جوان   که پیش از این شعر زنده بود

 

 

از : کوروش همه خانی

 

FacebookTwitterLinkedIn
دیدگاه ها
تعداد دیدگاه ها : بدون دیدگاه






خبرنامه سایت

تبليغات

لیست شاعران

منو اصلی