امروز :چهارشنبه ۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
شعر

۱۶۳۷

یکی از آن­ همه کولی‌زنان کوزه به دست

تویی که آمد و صبحی کنار چشمه نشست

نشانده زیر دو شمشیر هندی خون­ریز

دو تُرکِ غارتیِ نیم‌ خواب و نیمی مست

دو آبشارِ دو گیسوی هردُوان یکریز

دو بافه موی سمن­بوی هردُوان یکدست

زنی به شعبده‌ چشم سرمه‌بین، ساحر

زنی به جادوی رنگین ناخنان، تردست

زنی که آبیِ عریانِ چشمه ـ چون تن من

به نازکای سرانگشت‌های او دل بست

زنی که خاطره‌ عطر و عطر خاطره‌اش

نسیم وسوسه در پرده‌های خواب من است

زنی که در سفر کوچ ایل کوزه به دوش

رسید و قدر درنگی کنار چشمه نشست

نشست و کوزه‌ای از گریه‌های من پُر کرد

زنی که رفت و دل از من شبیه چشمه شکست

از : علیرضا رجبعلی زاده کاشانی

FacebookTwitterLinkedIn
دیدگاه ها
تعداد دیدگاه ها : بدون دیدگاه






خبرنامه سایت

تبليغات

لیست شاعران

منو اصلی