امروز :جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳
شعر

۳۷۰

 

پیاز چیز دیگری ست.

دل وروده ندارد.

تا مغز مغز پیاز است

تا مغز مغز پیاز است

تا حد پیاز بودن

پیاز بودن از بیرون

پیاز بودن تا ریشه

پیاز می تواند بی دلهره ای

به درونش نگاه کند.

 

در ما بیگانگی و وحشی گری ست

که پوست به زحمت آن را پوشانده

جهنم بافت های داخلی در ماست

آناتومی پر شور

اما در پیاز به جای روده های پیچ در پیچ

فقط پیاز است.

پیاز چندین برابر عریان تراست

تا عمق شبیه خودش .

 

پیاز وجودی ست بی تناقض

پیاز پدیده ی موفقی ست.

لایه ای درون لایه ای دیگر  به همین سادگی

بزرگ تر کوچک تر را دربرگرفته

و در لایه ی بعدی یکی دیگر یعنی سومی چهارمی.

فوگ متمایل به مرکز

پژواکی که به کر تبدیل می شود.

 

پیاز این شد یک چیزی:

نجیب ترین شکم دنیا .

از خودش هاله های مقدسی می تند

برای شکوه اش.

در ما چربی ها و عصب ها و رگ ها

مخاط و رمزیات.

و حماقت کامل شدن را

از ما دریغ کرده اند.

 

 

از : ویسواوا شیمبوریسکا

FacebookTwitterLinkedIn
دیدگاه ها
تعداد دیدگاه ها : بدون دیدگاه






خبرنامه سایت

تبليغات

لیست شاعران

منو اصلی