امروز :چهارشنبه ۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
شعر

۷۱۸

 

یک درختِ پیرم و سهم تبرها می‌شوم

مرده‌ام، دارم خوراکِ جانورها می‌شوم

 

بی‌خیال از رنجِ فریادم ترد‌ّد می‌کنند

باعث لبخندِ تلخِ رهگذرها می‌شوم

 

با زبان لالِ خود حس می‌کنم این روزها

هم‌نشین و هم‌کلام ِ ‌کور و کرها می‌شوم

 

هیچ‌کس دیگر کنارم نیست، می‌ترسم از این

این‌که دارم مثل مفقود الاثرها می‌شوم

عاقبت یک روز با طرزِ عجیب و تازه‌ای

می‌کُشم خود را و سرفصلِ خبرها می‌شوم!

 

 

 

از : زنده یاد نجمه زارع

 

FacebookTwitterLinkedIn
دیدگاه ها
تعداد دیدگاه ها : بدون دیدگاه






خبرنامه سایت

تبليغات

لیست شاعران

منو اصلی