امروز :جمعه ۳۱ فروردین ۱۴۰۳
شعر

۴۰۹

 

دردی از ما دوا نخواهد شد

تا توی تو شما نخواهد شد

اخم در هم کشیده ام هرگز

به نگاه تو وا نخواهد شد

چه هوسناک بود چشمانت

آن شبی که دوتا نخواهد شد

تن من خسته آسمان خسته

از همین من که ما نخواهد شد

پشت درهای بسته می کوبم

که برآید دعا نخواهد شد

گفته بودی بیا ومن دریاب

تا کجا این بیا نخواهد شد؟

می کشانی مرا به دنبالت

آنچه خواهی بخواه، نخواهد شد.

 

 

از : نجما رزمی

FacebookTwitterLinkedIn
دیدگاه ها
تعداد دیدگاه ها : بدون دیدگاه






خبرنامه سایت

تبليغات

لیست شاعران

منو اصلی