امروز :پنج شنبه ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳
شعر

۷۰۰

 

فضای خسته و پوسیده‌ی زمستانی

و حسِّ مبهم «شاید تو هم پشیمانی»

 

تمام ِ حوصله‌ام را سؤال پیچیده

پر از تو ام و پر از ابرهای بارانی

 

نشسته در اتوبوسی که ایستگاه‌اش را

به هر کجای جهان می‌شود بچسبانی

 

در انتخاب ِ خودم یا تو یا خدایی که …

که بگذریم، از این فکرهای شیطانی

 

ببین مرا وسط ِ جاده‌های بی عابر

بدون قلب ِ تو، با عشق‌های جبرانی

 

تو را قدم زدم آن‌قدر تا که پیوستم

به خط ِ ممتد ِ این جاده‌های طولانی

 

به اعتراف گناهی نکرده افتادم

مرا بلند کن از این دروغ پایانی

 

 

 

از : مهسا ظهیری

 

FacebookTwitterLinkedIn
دیدگاه ها
تعداد دیدگاه ها : بدون دیدگاه






خبرنامه سایت

تبليغات

لیست شاعران

منو اصلی