امروز :پنج شنبه ۹ فروردین ۱۴۰۳
شعر

۱۶۸۹

با این همه میدان و خیابان چه بگویم ؟
با غربت مهمان کشِ تهران چه بگویم ؟

حرفِ دلِ من شعر و سکوت و سخنم، شرم
با این زن پتیاره­ی عریان چه بگویم؟

از این یقه آزادیِ میلاد کراوات
بر اسکلتِ فتحعلی­خان چه بگویم؟

از بُغضِ فراموشیِ «همّت» به «مدرّس»
از «باکری» خسته به «چمران» چه بگویم؟

با دخترکِ فال­فروشِ لبِ مترو
یا بیوه زنِ بچّه به دندان چه بگویم؟

زن با غمِ شش عائله با من چه بگوید؟
من با شکمِ گُشنه به ایمان چه بگویم؟

با او که گُل آورده دم شیشه­ی ماشین
از لذّت این شرشر باران چه بگویم؟

دامانِ رها، موی پریشان، منِ شاعر
با خشمِ دو مامورِ مسلمان چه بگویم؟

تا خرخره شهری به لجن رفته و حالا
ماندم که به یک چاک گریبان چه بگویم!؟




از : مهدی فرجی



FacebookTwitterLinkedIn
دیدگاه ها
تعداد دیدگاه ها : بدون دیدگاه






خبرنامه سایت

تبليغات

لیست شاعران

منو اصلی