بگذار بگریم من و بگذار بگریم
بگذار در این نیمه شب تار بگریم
درماتم پژمردن گلهای امیدم
بگذار که چون ابر به گلذار بگریم
مرغ دل من پر زد و افتاد به دامش
بگذار بر این مرغ گرفتار بگریم
غمخوار من خسته به جز دیده ی من نیست
بگذار به غمخواری خود زار بگریم
او رفت و امید دل من دور شد از من
بگذار که در دوری دلدار بگریم
در ورطه ی دیوانگی ام می کشد این عشق
بگذار بر این عاقبت کار بگریم
او خنده زنان رفت و مرا اشک فشان کرد
بگذار بگریم من و بگذار بگریم
از : مریم ملک ابراهیمی