امروز :پنج شنبه ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳
شعر

۴۶۶

 

بگذار بگریم من و بگذار بگریم

بگذار در این نیمه شب تار بگریم

 

درماتم پژمردن گلهای امیدم

بگذار که چون ابر به گلذار بگریم

 

مرغ دل من پر زد و افتاد به دامش

بگذار بر این مرغ گرفتار بگریم

 

غمخوار من خسته به جز دیده ی من نیست

بگذار به غمخواری خود زار بگریم

 

او رفت و امید دل من دور شد از من

بگذار که در دوری دلدار بگریم

 

در ورطه ی دیوانگی ام می کشد این عشق

بگذار بر این عاقبت کار بگریم

 

او خنده زنان رفت و مرا اشک فشان کرد

بگذار بگریم من و بگذار بگریم

 

 

 

از : مریم ملک ابراهیمی

 

FacebookTwitterLinkedIn
دیدگاه ها
تعداد دیدگاه ها : بدون دیدگاه






خبرنامه سایت

تبليغات

لیست شاعران

منو اصلی