امروز :شنبه ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
شعر

۴۸۷

 

خالی شده‌ست از تو دوباره هوای من

این شعر می‌رود بشود انتهای من

 

چیزی نمانده است از این من، نمی‌شود

چیزی نمی‌رسد به تو از دست‌های من

 

امشب برام از تهِ دل گریه کن ولی

بعدش بخند مثل همیشه به جای من

 

اصلاً بیا عروسی من را عزا بکن

بعدش بیا برقص درون عزای من

 

اصلاً مرا دوباره بپوسان و گل بکن

در من بریز طرح خودت را خدای من

 

حالا مرا رها کن و دست مرا نگیر

پرواز را ببخش به این بال‌های من

 

 

 

از : مریم رحیمی

 

FacebookTwitterLinkedIn
دیدگاه ها
تعداد دیدگاه ها : بدون دیدگاه






خبرنامه سایت

تبليغات

لیست شاعران

منو اصلی