امروز :سه شنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
شعر

۲۴۸

 

آمد درست زیر شبستان گل نشست

در بین آن جماعت مغرور شب پرست

 

یک تکه آفتاب ، نه ! یک تکه از بهشت

حالا درست پشت سر من نشسته است

 

چادر نماز گل گلی انداخته به سر

افتاده از بهشت در این ارتفاع پست

 

این بیت مطلع غزلی عاشقانه نیست

این چندمین ردیف نمازی خیالی است

 

گلدسته ی اذان و من و های های های

الله اکبر و انا فی کل واد مست

 

سبحان من یمیت و یحیی و لا اله

الا هوالذی اخذالعهد فی الست

 

یک پرده باز پشت همین بیت می کشیم

او فکر می کنیم در این پرده مانده است

 

سارا سلام ، اشهدالا اله تو

با چشمهای سرمه ای ، الا اله مست

 

دل می بری که حی علی های های های

هرجا که هست ، پرتوی روی حبیب هست

 

بالا بلند ، عقد تو را با لبان من

آن شب مگر فرشته ای از آسمان نبست

 

باران جل جله ، شب خرداد ، توی پارک

مهرت همان شب ، اشهداندر دلم نشست

 

آنشب کبو کبو کبو تری از بامتان پرید

نم نم نما نما نماز تو در بغض من شکست

 

سبحان من یمیت و یحیی و لا اله

الا هوالذی اخذالعهد فی الست

 

سبحان رب هر چه دلم را ز من برید

سبحان ربه هر چه دلم را ز من گسست

 

سبحان ربی المن و سارا بحمده ای

سبحان ربی المن و سارا دلش شکست

 

سبحان ربی المن و سارا به هم رسی

سبحان تا به کی من و او دست روی دست ؟

 

زخمم دوباره واشد و ایاک نستعین

تا اهدنا السرای تو راهی نمانده است

 

یک پرده باز بین من و او کشیده اند

سارا گمانم آنطرف پرده مانده است

 

 

از : محمدحسین بهرامیان

 

FacebookTwitterLinkedIn
دیدگاه ها
تعداد دیدگاه ها : بدون دیدگاه






خبرنامه سایت

تبليغات

لیست شاعران

منو اصلی