امروز :پنج شنبه ۹ فروردین ۱۴۰۳
شعر

۴۶۴

 

می خواستم عزیز تو باشم ، خدا نخواست

همراه و همگریز تو باشم ، خدا نخواست

 

می خواستم که ماهی غمگین برکه ای

در دست های لیز تو باشم ، خدا نخواست

 

گفتم در این زمانه کج فهم ِ کند ذهن

مجنون چشم تیز تو باشم ، خدا نخواست

 

می خواستم که مجلس ختمی برای این

پائیز برگریز تو باشم ، خدا نخواست

 

مظلوم و ساکتم ! به خدا دوست داشتم

یار ستم ستیز تو باشم ، خدا نخواست

 

نفرین به من که پوچی دستم بزرگ بود

می خواستم عزیز تو باشم ، خدا نخواست

 

 

از : فرهاد صفاریان

 

FacebookTwitterLinkedIn
دیدگاه ها
تعداد دیدگاه ها : بدون دیدگاه






خبرنامه سایت

تبليغات

لیست شاعران

منو اصلی