امروز :جمعه ۳۱ فروردین ۱۴۰۳
شعر

۱۱۵۰

 

اگر مُردم

در ِ مهتابی را باز بگذارید .

 

کودک پرتقال می خورد .

] از مهتابی خود می بینمش. [

 

دروگر گندم می درود .

] از مهتابی خود می بینمش . [

 

اگر مـُـردم

باز بگذارید در ِ مهتابی را .

 

از : فدریکو گارسیا لورکا

ترجمه : احمد شاملو

FacebookTwitterLinkedIn
دیدگاه ها
تعداد دیدگاه ها : ۱ دیدگاه
  1. سوگند صفا می‌گه:

    چقدر این شعر لرزوندتم….حالم بد شد…اونی که توو شعری منم….مادر دره مهتابی را باز بگذار بعد مرگم تا درختان و گنجشک هارا،تا کوه هارا…تا گندم زار هارا….تا خانه هارا ببینم…من خدا را در همین حوالی  در همین چیز ها می بینم…







خبرنامه سایت

تبليغات

لیست شاعران

منو اصلی