امروز :جمعه ۳۱ فروردین ۱۴۰۳
شعر

۱۷۴۴

دندان ِ کرم خورده، سرت روی صندلی

کرم کتاب خواندن و تا صبح خر زدن

چک کردن ِ ایمیل و تمام کامنت ها

دنبال هیچ چیز، به هر سمت سر زدن

لیوان ِ چای، چُرت ِ پس از بحث فلسفی

بی حوصله به هر چه و هرکس تشر زدن

دل درد، خوردن ِ ژلوفن با نبات داغ

با هم اتاقی ات وسط تخت عَر زدن

با چشم های بسته رسیدن سر ِ کلاس

اسمی که «هست» بین حضور و غیاب ها

اسمی که حرف های فروخورده دارد و

از درد ِ درد گم شده لای کتاب ها

دستی بلند می شود و سعی می کند…

آماده اند قبل سؤالت جواب ها

با هم کلاسی پَکرت می روی فرو

با چشم های باز، فرو، توی خواب ها

کرمی درون جمجمه ات وول می خورد

از لرزش موبایل به دنیا می آیی و

در مرکز اتاق شلوغی نشسته ای

هی سعی می کنی که بفهمی کجایی و

با هرچه هست دُورو برت، با خود ِ خودت

با هرکه زل زده به تو ناآشنایی و

حس می کنی که سوخته کلّ تنت، ولی…

پایت که خورده است به لیوان چایی و…

ردّ ِ تماس کن! نگرانت نمی شوند!

ول کن کمی گلوی زنی را که خسته ای

افتاده ای به جان خودت مشت می زنی

دندان کرم خورده ی خود را شکسته ای

با لکه های تازه ی خون پشت پیرهن

روی کتاب های نخوانده نشسته ای

و بسته می شود وسط شعر، چشم هات

و باز می کنی چمدان را که بسته ای…

از : فاطمه اختصاری

FacebookTwitterLinkedIn
دیدگاه ها
تعداد دیدگاه ها : بدون دیدگاه






خبرنامه سایت

تبليغات

لیست شاعران

منو اصلی