امروز :پنج شنبه ۹ فروردین ۱۴۰۳
شعر

۱۰۸۳

 

مپرس حال مرا ! روزگار یارم نیست

جهنمی شده ام ، هیچ کس کنارم نیست

 

نهال بودم و در حسرت بهار ! ولی

درخت می شوم و شوق برگ و بارم نیست

 

به این نتیجه رسیدم که سجده کردن من

به جز مبارزه با آفریدگارم نیست

 

مرا ز عشق مگویید ، عشق گمشده ای ست

که هر چه هست ندارم ! که هر چه دارم نیست

 

شبی به لطف بیا بر مزار من ، شاید ــ

بــِـرویـَد آن گل سرخی که بر مزارم نیست

 

 

از : فاضل نظری

FacebookTwitterLinkedIn
دیدگاه ها
تعداد دیدگاه ها : بدون دیدگاه






خبرنامه سایت

تبليغات

لیست شاعران

منو اصلی