تبلیغات:
امروز :پنج شنبه ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳
از مهر چه گفتم من و از کینه چه گفتی؟
آوخ که به این عاشق دیرینه چه گفتی!
خون می چکد از بوسه گرمت چه بگویم؟
ای نشتر جان سوز به این سینه چه گفتی؟!
چون شمع سراپا شرر گریه ام ای خار
با این تن پر آبله و پینه چه گفتی؟
ای کاش که از رستم پیروز نپرسند
از کشتن سهراب به تهمینه چه گفتی؟
از خویش مکدر شد و چشم از همگان بست
ای آه جگرسوز!… به آیینه چه گفتی!
از : فاضل نظری
دیدگاه ها
تعداد دیدگاه ها : بدون دیدگاه
- محبوبترين
- اتفاقی
- نظرات
-
۱۷۷۹
روز میلاد من است آمدهام دست کشم به سر ...10970 بازدید - ۲ ديدگاه - ۱۸۷۶
آنقدر غرق شد درون خودش، ساعت انتظار یادش ...10169 بازدید - ۳ ديدگاه - کانون ادبی زمستان
کانون ادبی زمستان تقدیم می کند: جلسه نقد و ...8486 بازدید - بدون ديدگاه - ۱۷۶۳
چه استراحت خوبی است در جوار خودم خودم برای ...8168 بازدید - ۱۲ ديدگاه
کانون ادبی زمستان- عصر شعر “چهارسو”
دومین ائتلاف کانون های ادبی تهران - عصر ...1018 بازدید - بدون ديدگاه - ۱۲۱۵
.... زمین و آسمان لرزید و آن جمعیت انبوه ز ...710 بازدید - بدون ديدگاه - ۰۴۵
نیمکت کهنه ی باغ خاطرات دورش را در اولین باران ...1343 بازدید - بدون ديدگاه - ۱۵۵
چشم من چشمه ی زاینده ی اشک گونه ام ...1090 بازدید - بدون ديدگاه
تبليغات
