امروز :جمعه ۳۱ فروردین ۱۴۰۳

۱۲۹۳

 

با یاد شانه های تو سر آفریده است
ایزد چه قدر شانه به سر آفریده است

معجون سرنوشت مرا با سرشت تو
بی شک به شکل شیر و شکر آفریده است

پای مرا برای دویدن به سوی تو
پای تو را برای سفر آفریده است

لبخند را به روی لبانت چه پایدار
اخم تو را چه زودگذر آفریده است

هر چیز را که یک سر سوزن شبیه توست
خوب آفریده است ـ اگر آفریده است ـ

تا چشم شور بر تو نیفتد هر آینه
آیینه را بدون نظر آفریده است

چون قید ریشه مانع پرواز می شود
پروانه را بدون پدر آفریده است

می خواست کوره در دل انسان بنا کند
مقدور چون نبود، جگر آفریده است

غیر از تحمل سر پر شور دوست نیست
باری که روی شانه هر آفریده است

 

 

از : غلامرضا طریقی

 

 

FacebookTwitterLinkedIn
دیدگاه ها
تعداد دیدگاه ها : بدون دیدگاه






  • محبوبترين
  • اتفاقی
  • نظرات

خبرنامه سایت

تبليغات

لیست شاعران

منو اصلی