وسط یک خرابهی بیمرز، شوت محکم به قوطی «رانی»
آن طرف زیر چند مرد جوان، جیغ یک بچّهی دبستانی
جفتگیری سوسکها با موش، بالشی را گرفته در آغوش
در کنار بخاری خاموش، گریه توی شبی زمستانی
دلخوشی به کبوتری بادی، فکر یک رأی تا شب شادی
شعر گفتن برای آزادی، پشت تبلیغهای «روحانی»
وسط رقص با دو تا دختر، گریه با خاطرات چند نفر
خوردن پیک اوّل و آخر، نوش با یاد چند زندانی
روی مرز ندیدن و دیدن، بمب در انتظار ترکیدن
دور خود تا همیشه چرخیدن، فکر کردن به خطّ پایانی
نه! به یک اسم توی خاطرهها! روزها گریهی پیشمانی
ماهها گریهی پشیمانی، سالها گریهی پشیمانی
از معانی شادی و غمها، از جهان بزرگ آدمها
واقعاً هیچچی نمیفهمی، واقعاً هیچچی نمیدانی
بیتفاوت شبیه یک حشره، میروی توی تخت یک نفره
وسط روزنامهها خبر ِ انقراض ِ پلنگ ِ ایرانی !
از : سیدمهدی موسوی