امروز :جمعه ۳۱ فروردین ۱۴۰۳

۱۴۷۲

 

یک چراغ خاموش است ، یک چراغ روشن نیست

کوچه‌ای که تاریک است جای شعر گفتن نیست

هر دو پوچ می‌مانیم ، هر دو پوچ می‌میریم

من که عاشق او بود ، او که عاشق من نیست

مثل اشتباهی محض ، در تضاد با خویشیم

آدم آهنی هستیم ،‌جنسمان از آهن نیست

مرد مثل دخترها ، گریه می‌کند آرام

زن اگرچه بغض آلود فرض می‌کند ” زن ” نیست

بی پناه و سرگردان ، در تمام این ابیات

اتّفاق می‌افتد ، شاعری که اصلا نیست

باز شعر می‌گویم ، گرچه خوب می‌دانم

شعر فلسفه بازی‌ست جای گریه کردن نیست

از : سیدمهدی موسوی

FacebookTwitterLinkedIn
دیدگاه ها
تعداد دیدگاه ها : بدون دیدگاه






خبرنامه سایت

تبليغات

لیست شاعران

منو اصلی