امروز :پنج شنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
شعر

۵۲۷

 

خداحافظ…

آخرین کلامی که از تو شنیدم

و باز قصه‌ی تلخ جاده و آن راه بلند…

که تو را از خلوت من می ربود

آسمان می گریست

شیشه ها می گریستند

و من مبهوت رفتنت

در پس شیشه های مه آلود

بغض دردناکم را بلعیدم

دیوانه وار خندیدم

و تو را بدرقه کردم…

 

از : سحر شاه محمدی

FacebookTwitterLinkedIn
دیدگاه ها
تعداد دیدگاه ها : بدون دیدگاه






خبرنامه سایت

تبليغات

لیست شاعران

منو اصلی