امروز :پنج شنبه ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳
شعر

سفرم

مدت‌هاست

نمی‌دانستم

خیال می‌کردم کلید را می‌پیچانم وارد آن خانه می‌شوم

ولی سفرم

 

همین طور که چای را می‌گذاشتم روی میز

رفته بودم

خیلی دور

نمی‌فهمیدم

 

باز تلفن را بر می‌داشتم

کافه می‌رفتم

در ایستگاه مترو منتظر می‌نشستم

حتا جایم را می‌دادم به دیگران

خیال می‌کردم با دقت گوش می‌دهم به حرف‌ها و جواب‌های درستی می‌دهم

 

در لیست هیچ مسافرخانه‌ای نامم نبود

دیر فهمیدم

دیرتر از تو

 

در اتوبوسی ارزان قیمت

در جاده‌ای خاکی دور می‌شدم

دور و دورتر

 

شما خیال می‌کردید حال مرا می‌پرسید

می‌گفتم خیلی ممنون

راننده خیال می‌کرد کنار پنجره نشسته‌ام

می‌پرسید همه چیز خوب است

می‌گفتم

خیلی ممنون

 

 

از : سارا محمدی اردهالی

 

 

FacebookTwitterLinkedIn
دیدگاه ها
تعداد دیدگاه ها : بدون دیدگاه






خبرنامه سایت

تبليغات

لیست شاعران

منو اصلی