تبلیغات:
امروز :پنج شنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
درسینه اش آتش فشانی شعله ور دارد
رودی که حالا درسرش فکر سفر دارد
من می روم از این حوالی دورتر باشم
بغضم مگر دست از گلوی شهر بردارد!
آن باغبانی که مرا با خون دل پرورد
حالا که می آید به سوی من، تبر دارد!
با این عطش در زیر خاکی سرد می سوزم
گاهی برایم گریه کن! باران اثر دارد
یک روز در آغوش دریا غرق خواهم شد
این رود تشنه درسرش شور خزر دارد
دلتنگم اما دیدنت با دیگران سخت است
دلتنگم و این درد ازحالم خبر دارد،
مانند بیماری که مرگش از عطش حتمی ست
اما برایش آب مثل سم ضرر دارد
از : رویا باقری
برچسب ها : رویا باقریغزل
دیدگاه ها
تعداد دیدگاه ها : بدون دیدگاه
- محبوبترين
- اتفاقی
- نظرات
-
۱۷۷۹
روز میلاد من است آمدهام دست کشم به سر ...10940 بازدید - ۲ ديدگاه - ۱۸۷۶
آنقدر غرق شد درون خودش، ساعت انتظار یادش ...10150 بازدید - ۳ ديدگاه - کانون ادبی زمستان
کانون ادبی زمستان تقدیم می کند: جلسه نقد و ...8432 بازدید - بدون ديدگاه - ۱۷۶۳
چه استراحت خوبی است در جوار خودم خودم برای ...8143 بازدید - ۱۲ ديدگاه
کانون ادبی زمستان- ۱۳۴۷
اینجا همه هر لحظه می پرسند : « حالت ...1305 بازدید - بدون ديدگاه - ۴۱۲
عاقبت ترسم که بشکافد سینه پر دردم از اندوه خود ...968 بازدید - بدون ديدگاه - ۱۱۵۲
دوباره به من دروغ بگو بگو که رؤیاهایت میان مرگ ...795 بازدید - بدون ديدگاه - ۱۳۳۲
وقتی شقیقه هایم از تحمل زخم های کهنه تیر می ...822 بازدید - بدون ديدگاه
تبليغات
