امروز :پنج شنبه ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳
شعر

۱۸۴۰

 

تو گفته بودی می روی یک شیر برگردی

یک شیر برگردی اگرچه دیر برگردی

من مانده بودم تا بدانی سرپناهی هست

حتی اگر از رفتنت دلگیر برگردی

دلشوره ام را دیدی اما قول دادی که

حتی اگر مانع شود تقدیر، برگردی!

 

برگشتی

اما دست در دست کسی دیگر!

تو رفته بودی شیر در زنجیر برگردی؟

طوری از اینجا کنده ای که هیچ ممکن نیست

با این دعا و آه دامن گیر، برگردی

 

باور کنم یا نه به من ربطی نخواهد داشت

شب های سردی که تو با تاخیر برگردی

 

دیگر به جای من زنی دلشوره می گیرد

وقتی که تو دلگیر باشی … دیر برگردی!

 

ما «جفت آهو»های خوشبخت زمان بودیم

لعنت به آن روزی که رفتی شیر برگردی!

 

 

از : رویا باقری

 

FacebookTwitterLinkedIn
دیدگاه ها
تعداد دیدگاه ها : بدون دیدگاه






خبرنامه سایت

تبليغات

لیست شاعران

منو اصلی