امروز :پنج شنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
شعر

۸۵۴

 

ما را رها کنید در این رنج بی حساب
با قلب پاره پاره و با سـینه ای کباب

عمری گذشت در غم هجران روی دوست
مرغم درون آتش و ماهـــی بــــــرون آب

 

حالی نشد نصیبم از این رنج و زندگی
پیری رسید غرق بطالت پس از شباب

 

از درس و بحث و مدرسه ام حاصلی نشد
کـــــی می توان رسید به دریا ازین ســـراب

 

هرچـــه فراگرفتم و هرچـــه ورق زدم
چیزی نبود غیر حجابی پس از حجاب

 

هان ای عزیز فصل جوانی به هوش باش
در پیری از تو هیچ نیاید به غیر خـــواب

 

این جاهلان کــــه دعوی ارشاد مـــی کنند
در خرقه شان به غیر “منم” تحفه ای میاب

 

ما عیب ونقص خویش و کمال و جمال غیر
پنهان نمـــوده ایم چو پیــــــری پس خضاب

 

دم بر نیار و دفتر بیهوده پاره کن
تا کی کلام بیهده گفتار ناصواب

 

 

از : روح الله موسوی خمینی

 

FacebookTwitterLinkedIn
دیدگاه ها
تعداد دیدگاه ها : بدون دیدگاه






خبرنامه سایت

تبليغات

لیست شاعران

منو اصلی