از دلم رُست گیاهی سر سبز
سر برآورد …. درختی شد و نیرو بگرفت !
برگ بر گردون سود
این گیاه سرسبز ،
این بر آورده درخت اندوه
حاصل مهر تو بود !
و چه رویاهایی که تبه گشت و گذشت !
و چه پیوند صمیمیت ها که به آسانی یک رشته گسست !
چه امیدی ، چه امید ؟!
چه نهالی که نشاندم من و بی بر گردید !
دل من می سوزد که قناری ها را پر بستند
که پر ِ پاک ِ پرستوها را بشکستند
و کبوتر ها را ….
آه ! کبوتر ها را ….
و چه امید عظیمی به عبث انجامید !
از : حمید مصدق