امروز :شنبه ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳

۱۲۳۴

نگاه می کنم از پشت مات شیشه تو را

نخواستم که بفهمی گل ام همیشه تو را –

چقدر دوست … نه ! اما نمی شود اصلن

چطور با کلماتی چنین کلیشه تو را …

مرا جوانه زدی ، ریشه کرده ای ، وقتی

تمام من شده ای : برگ ، ساقه ، ریشه … تو را –

چطور می شود از هم جدا کنم آخر ؟

چطور خاطره های روان پریش تو را …

تو را تلاش کنم تا رها کنم از ذهن ؟

خدای من ! چه کنم ؟ نه ! ببین ، نمیشه تو را

ببین نمیشه تو را ریخت توی این کلمات

چطور میشه ؟ بگو که چطور میشه تو را –

اسیر این کلمات اطو کشیده کنم ؟!

چطور با کلماتی چنین کلیشه تو را … .

 

 

از : فاطمه حق وردیان

FacebookTwitterLinkedIn
دیدگاه ها
تعداد دیدگاه ها : بدون دیدگاه






خبرنامه سایت

تبليغات

لیست شاعران

منو اصلی