تبلیغات:
امروز :پنج شنبه ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳
نازی : تشنته ؟ آب می خوای ؟
من : کاشکی تشنه ام بود .
نازی : گشنته ؟ نون می خوای ؟
من : کاشکی گشنه ام بود .
نازی : په چته دندونت درد می کنه ؟
من : سردمه !
نازی : خوب برو زیر لحاف .
من : صد لحافم کممه !
نازی : آتیشو اَلو کنم ؟
من : می دونی چیه نازی ؟
تو سینه قلبم داره یخ می زنه
اون وقتش توی سرم
کوره روشن کردند.
سردمه !
مثل آغاز حیات گل یخ . . . . .
از : حسین پناهی
برچسب ها : حسین پناهیشعر نو
دیدگاه ها
تعداد دیدگاه ها : بدون دیدگاه
- محبوبترين
- اتفاقی
- نظرات
-
۱۷۷۹
روز میلاد من است آمدهام دست کشم به سر ...10965 بازدید - ۲ ديدگاه - ۱۸۷۶
آنقدر غرق شد درون خودش، ساعت انتظار یادش ...10161 بازدید - ۳ ديدگاه - کانون ادبی زمستان
کانون ادبی زمستان تقدیم می کند: جلسه نقد و ...8481 بازدید - بدون ديدگاه - ۱۷۶۳
چه استراحت خوبی است در جوار خودم خودم برای ...8163 بازدید - ۱۲ ديدگاه
کانون ادبی زمستان- ۷۸۰
گیلاسا گوش به زنگن ، تو نیستی تا ببینی ...976 بازدید - بدون ديدگاه - ۱۸۶۸
ــ بیآرزو چه میکنی ای دوست؟ ــ به ملال، در ...1685 بازدید - بدون ديدگاه - ۱۶۴۶
از تنم تا تنش یک وجب بود وقت چسبیدن ...2093 بازدید - بدون ديدگاه - نشست شعر گیومه
نشست شعر گیومه پنجمین نشست تخصصی شعر (کلاسیک، آزاد، ...787 بازدید - بدون ديدگاه
تبليغات
