امروز :شنبه ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
شعر

۴۱۳

 

آهسته می‌گذشت کسی از کلاس‌ها

در های و هوی خسته ما آس و پاس‌ها

دالان گرم شیشه‌ای صبح تا غروب

مثل همیشه در تب و تاب تماس‌ها

پایان راه پله که مشرف به ابر بود

تقدیم می‌شدند به هم عطر یاس‌ها

و باز از مقابل من لحظه‌ای گذشت

پوشیده بود ساقه‌اش از چشم داس‌ها

پیش نگاه اطلسی نیم مست او

معنا نداشت جمله‌ترین اسکناس‌ها

با ذکر یک عبارت «آقا سلام» رفت

گم شد میان جمعیتی از لباس‌ها

 

 

از : حسین رضوی

FacebookTwitterLinkedIn
دیدگاه ها
تعداد دیدگاه ها : بدون دیدگاه






خبرنامه سایت

تبليغات

لیست شاعران

منو اصلی