امروز :پنج شنبه ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳
شعر

۱۷۳۴

به فرو رفتن دود از دهنت..خسّ و خس ات

به جدا کردن موهای سفید از برس ات

 

به صدا کردن یک عشق فراموش شده

به تماس تو و یک گوشی خاموش شده

 

به شب پخش شده توی اتاق خفه ات

به همین نعش فرو ریخته در ملحفه ات

 

به دلت : برکه ی بی جوش و خروش افتاده

به خودت : این شبح در تله موش افتاده

 

به خودت : مرده ی در گور خودش جا نشده

به دلت : مین تکان خورده ی خنثی نشده

 

به فرو رفتن فواره ی خون از نفس ات

به سکوت وطنت..خانه ی تنگت..قفس ات

 

خانه ی درهم و یک مشت کتاب ولو ات

به خبر های سر و ته زده از رادیو ات :

 

… اعترافات سراسیمه یک اعدامی

… عق زدن بعد از یک آبجوی اسلامی

 

به عرق کردن در رخوت شب بیداری

به علامت های جدی یک بیماری

 

وسط چاه به تعبیر خودت فکر نکن

به عوض کردن تقدیر خودت فکر نکن

 

تو همینی و همان تقویمت..خودکارت

با همان سیگار و اخم و کت و شلوارت

 

تو همینی و همان دلهره ی طولانی

با همان اخم فروریخته در پیشانی

 

تو همانی و همین خانه خاموش شده

تو همینی … یک آهنگ فراموش شده

 

تو همینی و همان سردردت..تشویشت

تویی و موی به هم ریخته ات..ته ریشت

 

تو همانی و همین تنهایی..بی پولی

تو همانی با یک اندام معمولی !

 

تویی و بغض ترک خورده ی سنگین شده ات

تو همانی و همین خانه نفرین شده ات

 

تویی و اخم گره خورده به ابروی چپت

تویی و سوزش هر روزه ی بازوی چپت

 

تو همانی و همین زندگی دود شده

تو همانی و همین پیله ی مسدود شده

 

تو همینی و همان وحشت بی فردایی

تو همانی و همین تنهایی…تنهایی…

 

 

 

 

از : حامد ابراهیم پور

 

 

FacebookTwitterLinkedIn
دیدگاه ها
تعداد دیدگاه ها : بدون دیدگاه






خبرنامه سایت

تبليغات

لیست شاعران

منو اصلی