امروز :شنبه ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
شعر

۱۷۱۷

سکوت کردم و تنهایی‌ام به حرف میامد

تو رفته بودی و در پشت شیشه برف میامد …

تو رفته بودی و بوی تو بود در تن داغم

تو رفته بودی و آتش گرفته بود اتاقم

تو رفته بودی و طعم تو داشت خون دهانم

تو رفته بودی و …

دنیا گذاشت زنده بمانم …

تو رفته بودی و….من مانده بودم و تن خیسم

تو رفته بودی و می خواستم تو را بنویسم

تو را نوشتن در عمق رنج‌های صعودی

تو را نوشتن…وقتی تو هیچ وقت نبودی

تو را نوشتن در پرده های پاره ی این سن

تو را نوشتن در سمفونی آخر هایدن

تو را نوشتن در ذهن شب ، حوالی پانتون

تو را نوشتن در نادیای آندره برتون

تو را نوشتن در شعرهای مخفی عینی

تو را نوشتن در متروی امام خمینی

تو را نوشتن در خرده های خونی شیشه

تو را نوشتن در التماس های همیشه

تو را نوشتن در پاره‌های این تن قرمز

تو را نوشتن در بسته‌های بهمن قرمز

تو را تقاطع آزادی و حجاب نوشتن

تو را اوایل میدان انقلاب نوشتن

تو را نوشتن

تا این کتاب سرخ نباشد …

تو زنده باشی و

چاقو

در آب

سرخ

نباشد

تو زنده باشی در پیش فرضِ این تز خونی

(تو زنده باشی بیرون این پرانتز خونی)

.
.
.

تو را روایتی از نرگس و فرود نوشتم

تو را اواخر آتش بدون دود نوشتم

تو را نوشتم و این شعر مرده رام نمی شد

تو را نوشتم و جان کندنم تمام نمی شد

تو را نوشتم و شکل تو بود صورت داغم

تو را نوشتم و تب کرده بود مغز اتاقم

تو را نوشتم… تا آسمان به حرف بیاید

تو را نوشتم تا پشت میله برف بیاید …

از : حامد ابراهیم پور

FacebookTwitterLinkedIn
دیدگاه ها
تعداد دیدگاه ها : بدون دیدگاه






خبرنامه سایت

تبليغات

لیست شاعران

منو اصلی