امروز :شنبه ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
شعر

تهران من ازتوهیچ نمی خواهم

جز تکه پاره های گریبانم

نوستالژیای مرگ مکرر را

تزریق کن دوباره پریشانم

تهران دلت همیشه غبارآلود

رویای سنگ خیز تو وهم آلود

پهلوی پهنه های تو خون آلود

پس یا بمیر یاکه بمیرانم

من زخمی ازتوام توچرا زخمی

ابروشکسته خسته پرازاخمی

ای پایتخت بخت چه سرسختی؟!

انکارکن بگو که نمی دانم

امّ القرای غربتی و دیزی

ای باغ دشنه! باغچه ی تیزی!

گور اقاقی و ون وتبریزی

حالا تورا چگونه بترسانم؟

ای سرزمین آدمک ومردک

الّا کلنگ دوزوکلک بی شک

چاه درک مخازن نارنجک

فندک بزن بسوز وبسوزانم

شمس العماره های پر از ماری

دیوآشیان بی در ودیواری

سردابی از جنازه ومرداری

از عشق های بی سرو سامانم

ای شهرشحنه خیزچه مشکوکی

چه کافه های خلوت متروکی

گردوی سرنوشت چرا پوکی؟

از روز و روزگار گریزانم

ده ماه سال عاطلی وتعطیل

قانون تو قواعد هردمبیل

ای جنگل زنان و صف و زنبیل

هم میهنان مرد پشیمانم

قاجار غرق سوروسرورت کرد

صاحب قران تنوربلورت کرد

دارالفنون قرین غرورت کرد

درفکر پیش از این وپس از آنم

مشروطه شهرشعر وشعورت کرد

شاهی دوباره ازهمه دورت کرد

تا کودتا که زنده بگورت کرد

خون می خورم هرآینه می خوانم

دیدی که دختر لر از اینجا رفت

حتا امیر دلخور از اینجا رفت

دل نیز با دل پر از اینجا رفت

من دل شکسته ام که نمی مانم

شریان فاضلاب ترین هایی

شن زاری از سراب ترین هایی

ویران تر از خراب ترین هایی

من روح رود های خروشانم

هرشنبه سوری تو پر از کوری

مامورهای خنگ به مزدوری

با لحن خشک و جمله ی دستوری

اما به من چه من نه مسلمانم

قحطی زد و دیار دمشقم سوخت

خانه به خانه لانه ی عشقم سوخت

در پلک خود کفن شد و ازغم سوخت

هردختری که شد دل و شد جانم

از : محمدرضا حاج رستم بیگلو

FacebookTwitterLinkedIn
دیدگاه ها
تعداد دیدگاه ها : بدون دیدگاه






خبرنامه سایت

تبليغات

لیست شاعران

منو اصلی