میان من و تنهایی ام
ابتدا
دستان تو بود
سپس درب ها تا به آخر
گشوده شدند
سپس صورت ات
چشم ها و لب هایت
و بعد تمام ِ تو
پشت سر هم آمدند
میان من و تو
حصاری از جسارت تنیده شد
تو
شرمساری ت را از تن ات
بیرون آورده و
به دیوار آویختی
من هم تمام قانون ها را
روی میز گذاشتم
آری..
همه چیز ابتدا این گونه آغاز شد.
از : جمال ثریا
ترجمه از : سیامک تقی زاده
ببخشید اگر امکانش براتون باشه میخواستم ببینم من برای عضویت در اکادمی شعر ور ترانه یا انجمن نویسندگان مشهد به چه ادرسی باید مراجعه کنم راجع به اشعارم و کتابی که در حال نوشتن هستم از بزرگان این عرصه مشورت بگیرم من جز شبکه ی اینستاگرام برایم این امکان وجود ندارد که با شما در ارتباط باشم با تشکر محمد حسین حدادپور
m.h.haddadpoor78
با سلام و احترام؛
متاسفانه اطلاعاتی از انجمنهای ادبی معتبر در مشهد در دسترس مدیریت وب سایت نیست.
ویرگول
پاینده باشی
خیلی خوبه که اینجا هست. که سرِ کلاس بشه اومد و شعر خوند!
مرسی
ممنون مثل همیشه خاص و خواندنی
خاک مرده پاشیدن اینجا؟!
“شرمساریات را از تنت بیرون کشیدن”
جالبه