امروز :پنج شنبه ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳
شعر

۵۱۸

 

همیشه ی خدا تویی درون رنگهای زرد

به لحظه لحظه ها منم تلاقی نگاه و درد

 

و شایدم ترانه یی که مثل آه آمدی

ونرم مبتلا شدم درون یک هوای سرد

 

و انتظار میکشم میان ساحت غزل

که واژه یی شبیه تو به پا کند تب نبرد

 

چو گردباد آمدی و گفتی ای سقوط برگ

برای مبتلا شدن همیشه ی خدا بگرد

 

منم ستاره ای که در دهانه ی طلوع صبح

برای زنده بودنم کسی خدا خدا نکرد

 

و ضمّه ای که طرد شد در انتهای حادثه

به  ناگهان فرو نشست به میم ابتدای مَرد

 

و لحظه یی بیا سکوت پس از گذشت سالها

سه نقطه بر لباس تو نشسته ام شبیه گَرد

 

از : جمال تیموری

FacebookTwitterLinkedIn
دیدگاه ها
تعداد دیدگاه ها : بدون دیدگاه






خبرنامه سایت

تبليغات

لیست شاعران

منو اصلی