امروز :پنج شنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
شعر

۵۸۳

 

شب که نسیم می وزد ، موی تو تاب می خورد

دست ردم دوباره بر سینه ی خواب می خورد

 

پیش دو چشم روشنت ماه به سجده می رود

آب سیاه می شود ، آئینه تاب می خورد

 

داشتنت نه آنچنان ساده که فکر می کنم

روی شناسنامه ام مُهر عذاب میخورد

 

پرسه و اشک و آه و غم ، طعنه و زخم دم به دم

دیدن تو برای من اینهمه آب می خورد

 

در عجبم از اینکه تو تیر به هر که می زنی

بر دلِ زخمیِ منِ خانه خراب می خورد

 

باز نسیم می وزد موی تو تاب می خورد

دست ردم دوباره بر سینه ی خواب می خورد

 

 

از : بهمن محمدزاده

 

FacebookTwitterLinkedIn
دیدگاه ها
تعداد دیدگاه ها : بدون دیدگاه






خبرنامه سایت

تبليغات

لیست شاعران

منو اصلی