امروز :جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳

۳۷۸

 

چیزی نمانده

ماه

میان سکوت فرو میمیرد

آسمان از ستاره تهی میشود

چیزی نمانده

تو از خواب برخیزی

پرده پنجره رنگ ببازد

کوچه پر شود از گام و صدا و سایه

چیزی نمانده

سرم را کف دستم بگذارم

 

چه بنویسم؟

چیزی نمانده از تو جدا شوم و

دلم پوکه فشنگی گردد

شلیک شده .

 

از : بروژ آکرهای

ترجمه از : صلاح الدین قرهتپه

FacebookTwitterLinkedIn
دیدگاه ها
تعداد دیدگاه ها : بدون دیدگاه






خبرنامه سایت

تبليغات

لیست شاعران

منو اصلی