دنیا را دور هم زده باشی باز
جای دوری که نرفته ای .
با همین خیابانی که می خیزد به اتاقت
باید از خواب برخیزی
با خیابان ِ خانگی ات راهی شوی
راهی شوی که می رسد به خانه ی اول مان .
تازه می فهمی دنیا کوچکتر از آن حرف هاست که هر گردی گردو
و با این حساب
تمام رودها و دریا ها به دستشوئی ِ خانه تان
و تمام روسبی خانه ها
در تخت ِ خواب ِ تک نفره ات .
مثل این نیست
هیچ جای زمین را نرفته باشی و
زمین
با تمام ِ پستی بلندی هاش به تو رفته باشد ؟
مثل چندی پیش
که چندی مانده بود زمین را دور بزنی
دورَت زدم
و نفهمیدی از کجای این جهان خورده ای
به همدان
که جای کوچکی ست برای زیستن
بدون ِ هیچ چیز
بدون ِ همه چیز
و شهری ست با چشم های خمار آلود
که می خواهند
دنیا را خلاصه کنند به مادینگی ت .
از : ایوب عبدل