امروز :پنج شنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
شعر

۱۳۶۶

 

زنگ ساعت دوباره گوشت را

خواب های پریده هوشت را

خواب و بیدار رفته دوشت را

سر یک کار دفتری باشی

 

راه های نرفته را بروی

بعد هم کل هفته را بدوی

آخرش از خودت بریده شوی

توی یک شعر بستری باشی

 

مثل یک عشق گمشده در تب

خواب هایی همیشه لب بر لب

عکس او را ببوسی و هر شب

عاشق فرد دیگری باشی

 

بعد از آوارگی و بی خبری

بیست و شش سال درد و دربدری

عاشق زندگی تازه تری

با خیالات بهتری باشی

 

شک کنی به ستمگری مرده

انقلابات کشوری مرده

دست در دست دختری مرده

شب ولی در کلانتری باشی

 

هی دویده ، نشسته در سلول

توی مازی شکسته ، در سلول

مثل یک موش خسته در سلول

زیر اصل برابری باشی

 

فحش باشی به دشمنت بکشی

رگ به رگ تیغ بر تنت بکشی

کارد را روی گردنت بکشی

فکر ان تیر آخری باشی

 

صبح آیینه را بزک بکنی

بر سر شعر ها لچک بکنی

به خدایی که نیست شک بکنی

یک نفر مثل سنجری باشی

 

و ببینی که زندگی مرده ست

 

 

 

 

از : امیر سنجری

 

 

FacebookTwitterLinkedIn
دیدگاه ها
تعداد دیدگاه ها : بدون دیدگاه






خبرنامه سایت

تبليغات

لیست شاعران

منو اصلی