تبلیغات:
امروز :پنج شنبه ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳
کاکا عباس زنت سر زا بود
اونا اومدن
اونا همینطور اومدن
با سگ پوتیناشون
ما خشخاش کاشتیم
امسال
خدا باز خوابش بُرد و
ابرا نشاشیدن
کاکا عباس زنت سر زا بود
… «امان الله»؟
سراغشو از دیوارای قلعه بگیر
که آخرین بار اونو دیدن
با دستمال سیاه به چشمی
که بوی لیلا گرفته بود
…«لیلا»؟
تموم شبای پائیز یه جائی از قلعه رو لیس می زد
کاکا عباس زنت سر زا مُرد
کدخدا کلاهشو برداشت
اونا هم دنبال یه سر زای دیگه رفتن
کاکا عباس ! خودمونیم
ولی
«بچه ات خیلی شبیه اوناست»
از : الیاس علوی
برچسب ها : الیاس علویشعر افغانستان
دیدگاه ها
تعداد دیدگاه ها : بدون دیدگاه
- محبوبترين
- اتفاقی
- نظرات
-
۱۷۷۹
روز میلاد من است آمدهام دست کشم به سر ...10965 بازدید - ۲ ديدگاه - ۱۸۷۶
آنقدر غرق شد درون خودش، ساعت انتظار یادش ...10161 بازدید - ۳ ديدگاه - کانون ادبی زمستان
کانون ادبی زمستان تقدیم می کند: جلسه نقد و ...8480 بازدید - بدون ديدگاه - ۱۷۶۳
چه استراحت خوبی است در جوار خودم خودم برای ...8163 بازدید - ۱۲ ديدگاه
کانون ادبی زمستان- ۹۵۷
نمی دانم خدا عشق را با تو آفرید یا تورا با عشق ؟! از ...1275 بازدید - بدون ديدگاه - ۲۵۹
آنقدر زمین خورده ام که بدانم برای برخاستن نه دستی ...838 بازدید - بدون ديدگاه - ۵۹۵
به خداحافظی تلخ تو سوگند ، نشد که تو ...803 بازدید - بدون ديدگاه - ۳۵۹
سراپا خیس از عشق و باران در پاسخ شان چه ...493 بازدید - بدون ديدگاه
تبليغات
