امروز :پنج شنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳

۷۵۳

 

هیچ پرنده ای

به پستوی پنهان من پناه نمی آورد،

هیچ پرستویی

لبریز اشتیاق،

و هیچ پرنده ی دریایی

با خبری از توفان…

 

روح سرکش من

در سایه ی سخره ها به نگاهبانی ایستاده است،

گوش به زنگ پچ پچی،

صدای نزدیک شدن پایی

و

گریز.

خاموش است و کبود،

جهان من

این خجسته پِی ….

 

در به روی چهار باد گشوده ام.

یکی زرین و رو به شرق ـ

برای عشقی که هرگز نمی رسد؛

یکی به روز،

یکی بر اندوه،

و یکی بر مرگ ـ

همیشه باز.

 

 

از : اِدیت سودِرگران

ترجمه از : مرتضی محمودی

 

FacebookTwitterLinkedIn
دیدگاه ها
تعداد دیدگاه ها : بدون دیدگاه






خبرنامه سایت

تبليغات

لیست شاعران

منو اصلی