اکنون رَخت به سراچه ی آسمانی دیگر خواهم کشید .
آسمان ِ آخرین
که ستاره ی تنهای آن
تویی .
آسمان ِ روشن
سرپوش ِ بلورین ِ باغی
که تو تنها گُل ِ آن ، تنها زنبور ِ آنی .
باغی که تو
تنها درخت ِ آنی
و بر آن درخت
گلی ست یگانه
که تویی .
ای آسمان و درخت و باغ ِ من ، گُل و زنبور و کندوی من !
با زمزمه ی تو
اکنون رخت به گستره ی خوابی خواهم کشید
که تنها رویای آن
تویی .
از : احمد شاملو