امروز :جمعه ۳۱ فروردین ۱۴۰۳
شعر

۳۹۷

 

وسوسه‌یِ جدایی،هربار

عاشق‌ترم می‌کند و باز

دنبالِ پژواکِ گلوله‌ها (تو را که بوسیده‌ام) بر رحل خواهم خواند.

و ترسان گنجشگکی را که زمستان پوشیده، می‌گویم

خواب بر درخت حرام است

و گوش بر تو که نشنیدی، رفتی

ـ « بر گورِ من برهنه شوید و پاهایتان

در حوضِ آب بشوئید و پس بروید

تا وسوسه جدای‌تان کند از هر بند»

خود را با تو تمام کرده‌ام

و در تدفینِ من آیه‌ای آمد که برهنه‌گی‌ات

بر گورِ من حرام می‌کند

گلوله‌ای که من را برد

می‌خندد.

 

 

 

از : احمد زاهدی

FacebookTwitterLinkedIn
دیدگاه ها
تعداد دیدگاه ها : بدون دیدگاه






خبرنامه سایت

تبليغات

لیست شاعران

منو اصلی