تبلیغات:
امروز :پنج شنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
به عیادت صمیمیّت
در بیمارستان دل رفتم
بر روی در نوشته بود
خطر مرگ!
مبتلا به میکروب غربت
از پشت شیشه نگاهش کردم
چه لاغر شده بود و چه نحیف می نمود
دانستم که روز وداع نزدیک است
مُشتهایش را باز نمود
کف دستش
قطره های اشکم بود
که روزی به او بخشیدم
به چشمهایم دست کشیدم
خشک بودند
از : آوا کوه بر
برچسب ها : آوا کوه بر
دیدگاه ها
تعداد دیدگاه ها : بدون دیدگاه
- محبوبترين
- اتفاقی
- نظرات
-
۱۷۷۹
روز میلاد من است آمدهام دست کشم به سر ...10938 بازدید - ۲ ديدگاه - ۱۸۷۶
آنقدر غرق شد درون خودش، ساعت انتظار یادش ...10149 بازدید - ۳ ديدگاه - کانون ادبی زمستان
کانون ادبی زمستان تقدیم می کند: جلسه نقد و ...8426 بازدید - بدون ديدگاه - ۱۷۶۳
چه استراحت خوبی است در جوار خودم خودم برای ...8142 بازدید - ۱۲ ديدگاه
کانون ادبی زمستان- ۵۸۵
شبی افتادم از چشمت به روی دستهای خویش تحمل ...640 بازدید - بدون ديدگاه - ۱۱۶۴
کسی به در کوبید بلند شد موهایش را مرتب کرد در ...890 بازدید - بدون ديدگاه - ۱۶۶۹
عزیزم ! مریضم … در این بغض ِ الکـَن کــم آورده ...622 بازدید - بدون ديدگاه - ۱۰۴۸
چه ساده ام که به عشقت هنوز پابندم به ...971 بازدید - بدون ديدگاه
تبليغات
